محل تبلیغات شما
دوست داشتن من نسبت به تو چیزی رو در من شکل داده بود که باعث میشد هر حرکت تو رو به سمت خودم برگردونم تا شاید این نتیجه رو بگیرم که احساسی متقابل وجود داره. در حالی که میدونستم همشون خیالبافی ها و توهمات هستن، گاهی واقعا باورشون میکردم. من چیزی رو با تو تجربه کردم که تا قبل از اون هرگز حس نکرده بودم، قالبی از خودم رو ارائه داده بودم که بعد از مواجه شدن باهاش فهمیدم که این درست ترین حالتی هست که میتونم برای وجود خودم متصور بشم. چیزی که اینقدر درست بود که تمام مدل های قبلی خودش رو زیرسوال میبرد. اما ترسی که وجود داشت این بود که من تا کجا میتونم این قالب رو تحمل کنم؟ امکانش هست در آینده حالت بهتری رو تجربه کنم؟ یا اینکه ترس دیگه ام، من به وجود دوزی از دیوانگی، ناشناخته بودن، هیجان منفی و استیصال درون خودم آگاه بودم، اما هرگز نمیتونستم حدس بزنم که این خصوصیات تا کجا برای تو میتونه قابل پذیرش و قابل تحمل باشه؟ ترس از اینکه آیا هیچوقت میتونستم برای تو تمام باشم؟ هیچوقت میتونستم برای تو کافی باشم؟
ولی ورای تمام این ترس ها و عدم اطمینان ها، چیزی بود که با تمام وجودم -وجودی که نه درست میشناختمش نه برام قابل ارتباط گیری و قابل فهم بود- بهش مطمئن بودم، اشتیاق و تمایل بی پایانم برای وجود تو بود. برای دوست داشتن تو و عشق ورزیدن به تو. این چیزی بود که میتونستم مطمئن باشم هرگز تغییر نمیکنه. و این همون چیزی بود که من رو اینجا نگه داشته، رو به روی تو.

ماییم و نوای دلتنگی

نه فراموش میشه نه تکرار!

فرشتگان قصاص کننده

رو ,تو ,چیزی ,وجود ,قابل ,تمام ,بود که ,چیزی بود ,برای تو ,تا کجا ,هیچوقت میتونستم

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Man پارس ناز پژوهش سرای دانش آموزی رازی ناحیه یک سنندج Latest cheap jerseys and wholesale jerseys with lowest price مرکز پاورپوینت ایران | دانلود PowerPoint lilidephar mekacarbo Yetta's blog عاشقم خنده بر هر درد بی درمان دواست .