من خود این کودک را به دنیا آورم، من خود او را بزرگ کردم و حال دلبسته ی او شدم، دست کشیدن از او غیرممکن و رها کردنش دشوار است، زیبایی اش را از دست داده است اما همچنان کودک من است، از من دلخور و شاکی میشود، اما نمیتوانم به حال خودش رهایش کنم، من هر روز او را تغذیه کردم، به او آب نوشاندم، من او را به ورطه ی هولناک ارتباط بازگرداندم و حالا خودم در گل و لای رها کردنش فرومانده ام، بدرفتاری میکند، سخن تلخ میگوید، او کودک من است، رها کردنش غیرممکن است، پیش از من هیچ چیز را به خاطر نمی آورد.پ ن : به شدت انتظار میکشم، کاش میدانستم انتظار چه?!
پ ن 2: آیا هرگز میشد انتهای جاده را دید?
پ ن 3: دلشوره و اضطراب، انتظار برای هیچ!
"Our wings are burning_ Virgin black"
ماییم و نوای دلتنگی
نه فراموش میشه نه تکرار!
فرشتگان قصاص کننده
است، ,کردنش ,ن ,رها ,پ ,کودک ,پ ن ,رها کردنش ,را به ,او را ,کودک من
درباره این سایت